نتایج جستجوی مفهومی
۹۸۲ نتیجه

https://www.khabirnews.ir/board/detail/265455/
به او گفتم شب را با یک فاحشه سر می کنم / مادرم به گریه گفت همه را بردند ۱۲.۴ | مطالب پیشنهادی (مشابه) | ذخیره شده
۲۵ فروردین ۱۳۹۸ — مادرم به گریه گفت همه را بردند
به او گفتم شب را با یک فاحشه سر می کنم / مادرم به گریه گفت همه را بردند ۱۲.۴ | مطالب پیشنهادی (مشابه) | ذخیره شده
۲۵ فروردین ۱۳۹۸ — مادرم به گریه گفت همه را بردند

https://www.khabirnews.ir/board/detail/455475/
چند روایت خواندنی از زندگی شهید چمران ۱۱.۷ | مطالب پیشنهادی (مشابه) | ذخیره شده
۲۹ خرداد ۱۳۹۸ — گفتم «کی باعث شد با هم آشنا شوید؟» گفت «مادرش.» از آن زن هایی بوده که یتیم ها را دور خودش جمع می کرده.
چند روایت خواندنی از زندگی شهید چمران ۱۱.۷ | مطالب پیشنهادی (مشابه) | ذخیره شده
۲۹ خرداد ۱۳۹۸ — گفتم «کی باعث شد با هم آشنا شوید؟» گفت «مادرش.» از آن زن هایی بوده که یتیم ها را دور خودش جمع می کرده.

https://www.khabirnews.ir/board/detail/4927430/
دختر نوجوان برای ازدواج با پسر مورد علاقهاش خودش را ربود ۱۱.۶ | مطالب پیشنهادی (مشابه) | ذخیره شده
۲۳ بهمن ۱۴۰۳ — وقتی با خانواده اش صحبت می کرد صدایی شبیه گریه درمی آورد تا آنها باور کنند که ربوده شده است.
دختر نوجوان برای ازدواج با پسر مورد علاقهاش خودش را ربود ۱۱.۶ | مطالب پیشنهادی (مشابه) | ذخیره شده
۲۳ بهمن ۱۴۰۳ — وقتی با خانواده اش صحبت می کرد صدایی شبیه گریه درمی آورد تا آنها باور کنند که ربوده شده است.

https://www.khabirnews.ir/board/detail/1987492/
حماسه سازان عملیات طریق القدس ۱۱.۵ | مطالب پیشنهادی (مشابه) | ذخیره شده
۱۱ آذر ۱۳۹۹ — واقعاً اشک ریخته می شد؛ ناگهان متوجه هق هق یکی از حضار شدم؛ طوری که گریه او همه را تحت الشعاع قرار داده بود.
حماسه سازان عملیات طریق القدس ۱۱.۵ | مطالب پیشنهادی (مشابه) | ذخیره شده
۱۱ آذر ۱۳۹۹ — واقعاً اشک ریخته می شد؛ ناگهان متوجه هق هق یکی از حضار شدم؛ طوری که گریه او همه را تحت الشعاع قرار داده بود.

https://www.khabirnews.ir/board/detail/1987554/
حماسه سازان عملیات طریق القدس ۱۱.۵ | مطالب پیشنهادی (مشابه) | ذخیره شده
۱۱ آذر ۱۳۹۹ — واقعاً اشک ریخته می شد؛ ناگهان متوجه هق هق یکی از حضار شدم؛ طوری که گریه او همه را تحت الشعاع قرار داده بود.
حماسه سازان عملیات طریق القدس ۱۱.۵ | مطالب پیشنهادی (مشابه) | ذخیره شده
۱۱ آذر ۱۳۹۹ — واقعاً اشک ریخته می شد؛ ناگهان متوجه هق هق یکی از حضار شدم؛ طوری که گریه او همه را تحت الشعاع قرار داده بود.

https://www.khabirnews.ir/board/detail/1958583/
«جوجه عمه ربابه»؛ مجموعه ای از چند داستان کوتاه ۱۱.۴ | مطالب پیشنهادی (مشابه) | ذخیره شده
۳۰ آبان ۱۳۹۹ — عمه ربابه به من نگاهی کرد و گفت: «از چی عمه جون … »مادر با دستپاچگی گفت: «از هیچ چی.
«جوجه عمه ربابه»؛ مجموعه ای از چند داستان کوتاه ۱۱.۴ | مطالب پیشنهادی (مشابه) | ذخیره شده
۳۰ آبان ۱۳۹۹ — عمه ربابه به من نگاهی کرد و گفت: «از چی عمه جون … »مادر با دستپاچگی گفت: «از هیچ چی.

https://www.khabirnews.ir/board/detail/887486/
روایتی متفاوت از سخت ترین روز خانواده موشکی ایران+ عکس ۱۱.۳ | مطالب پیشنهادی (مشابه) | ذخیره شده
۲۲ آبان ۱۳۹۸ — همانجا نشستم روی جا نمازم و گفتم مامان محمدم از دستم رفت.
روایتی متفاوت از سخت ترین روز خانواده موشکی ایران+ عکس ۱۱.۳ | مطالب پیشنهادی (مشابه) | ذخیره شده
۲۲ آبان ۱۳۹۸ — همانجا نشستم روی جا نمازم و گفتم مامان محمدم از دستم رفت.

https://www.khabirnews.ir/board/detail/1736986/
دختر ۱۴ ساله مادرش را کشت ۱۱.۳ | مطالب پیشنهادی (مشابه) | ذخیره شده
۱۶ شهریور ۱۳۹۹ — دیگر خبری از آنها نداشتم تا امروز ظهر که دخترم زنگ زد و گفت حال مادرش بد شده و زمین خورده است.
دختر ۱۴ ساله مادرش را کشت ۱۱.۳ | مطالب پیشنهادی (مشابه) | ذخیره شده
۱۶ شهریور ۱۳۹۹ — دیگر خبری از آنها نداشتم تا امروز ظهر که دخترم زنگ زد و گفت حال مادرش بد شده و زمین خورده است.

https://www.khabirnews.ir/board/detail/4351144/
۵ بار محکوم به اعدام شدم / گریه حاج قاسم سلیمانی بر مزاری که نام من را داشت! / ماجرای جوانی که زنده بود اما به خاک سپرده شد ۱۱.۳ | مطالب پیشنهادی (مشابه) | ذخیره شده
۲۶ دی ۱۴۰۲ — … مادرم این روایت را تعریف می کرد و خواهرم گریه می کرد.
۵ بار محکوم به اعدام شدم / گریه حاج قاسم سلیمانی بر مزاری که نام من را داشت! / ماجرای جوانی که زنده بود اما به خاک سپرده شد ۱۱.۳ | مطالب پیشنهادی (مشابه) | ذخیره شده
۲۶ دی ۱۴۰۲ — … مادرم این روایت را تعریف می کرد و خواهرم گریه می کرد.

https://www.khabirnews.ir/board/detail/3121619/
پیغام دختر ستاره استقلال به فرهاد مجیدی ۱۱.۳ | مطالب پیشنهادی (مشابه) | ذخیره شده
۱۲ دی ۱۴۰۰ — شب بود که عمویم به خانه مان آمد و با مادرم حرف زد، بعد دیدم مادرم زد زیر گریه.
پیغام دختر ستاره استقلال به فرهاد مجیدی ۱۱.۳ | مطالب پیشنهادی (مشابه) | ذخیره شده
۱۲ دی ۱۴۰۰ — شب بود که عمویم به خانه مان آمد و با مادرم حرف زد، بعد دیدم مادرم زد زیر گریه.

https://www.khabirnews.ir/board/detail/962564/
۳۰ سال است دوشنبه و پنجشنبه مهمان پسرم هستم +عکس ۱۱.۳ | مطالب پیشنهادی (مشابه) | ذخیره شده
۲۰ آذر ۱۳۹۸ — وقتی خانه را با شیطنت های شان زیر و رو می کردند غلامرضا می گفت مامان الان نوک می زند همه جا را مرتب می کند.
۳۰ سال است دوشنبه و پنجشنبه مهمان پسرم هستم +عکس ۱۱.۳ | مطالب پیشنهادی (مشابه) | ذخیره شده
۲۰ آذر ۱۳۹۸ — وقتی خانه را با شیطنت های شان زیر و رو می کردند غلامرضا می گفت مامان الان نوک می زند همه جا را مرتب می کند.

https://www.khabirnews.ir/board/detail/1757036/
ماجرای کارت مخصوص در جیب یک فرمانده ارتش چه بود؟ ۱۱.۲ | مطالب پیشنهادی (مشابه) | ذخیره شده
۲۲ شهریور ۱۳۹۹ — واقعا اشک ریخته می شد؛ ناگهان متوجه هق هق یکی از حضار شدم؛ طوری که گریه او همه را تحت الشعاع قرار داده بود.
ماجرای کارت مخصوص در جیب یک فرمانده ارتش چه بود؟ ۱۱.۲ | مطالب پیشنهادی (مشابه) | ذخیره شده
۲۲ شهریور ۱۳۹۹ — واقعا اشک ریخته می شد؛ ناگهان متوجه هق هق یکی از حضار شدم؛ طوری که گریه او همه را تحت الشعاع قرار داده بود.

https://www.khabirnews.ir/board/detail/2021647/
مسئولیت امنیت عزاداران چیذر با چه کسی بود؟ ۱۱.۲ | مطالب پیشنهادی (مشابه) | ذخیره شده
۲۳ آذر ۱۳۹۹ — یک هفته بعد خواب امین را دیدم که گفت «مامان من که خواب نبودم.
مسئولیت امنیت عزاداران چیذر با چه کسی بود؟ ۱۱.۲ | مطالب پیشنهادی (مشابه) | ذخیره شده
۲۳ آذر ۱۳۹۹ — یک هفته بعد خواب امین را دیدم که گفت «مامان من که خواب نبودم.

https://www.khabirnews.ir/board/detail/2021077/
فرمانده گردان تخریب چی ها / شهید به روایت شهید ۱۱.۲ | مطالب پیشنهادی (مشابه) | ذخیره شده
۲۳ آذر ۱۳۹۹ — یک هفته بعد خواب امین را دیدم که گفت «مامان من که خواب نبودم.
فرمانده گردان تخریب چی ها / شهید به روایت شهید ۱۱.۲ | مطالب پیشنهادی (مشابه) | ذخیره شده
۲۳ آذر ۱۳۹۹ — یک هفته بعد خواب امین را دیدم که گفت «مامان من که خواب نبودم.

https://www.khabirnews.ir/board/detail/1840611/
۱:۲۰ بامداد؛ نزدیکی های بهشت ۱۱.۲ | مطالب پیشنهادی (مشابه) | ذخیره شده
۱۶ مهر ۱۳۹۹ — هر بار که می دیدمش یه «اللهم ارزقنا» می گفتم و همه خستگیا از تنم می رفت.
۱:۲۰ بامداد؛ نزدیکی های بهشت ۱۱.۲ | مطالب پیشنهادی (مشابه) | ذخیره شده
۱۶ مهر ۱۳۹۹ — هر بار که می دیدمش یه «اللهم ارزقنا» می گفتم و همه خستگیا از تنم می رفت.
گفتگو با هوش مصنوعی
💬 پرسش و پاسخ بر پایهی نتایجی که برات پیدا شده فعال شده. خوشحال میشم کمکت کنم بهتر بفهمی یا اطلاعات بیشتری بگیری.